به داستان ملاقات سید هاشم حدّاد و آقای طباطبایی به روایت محمدحسین طهرانی توجه کنید:
ملاقات حضرت آیة الله علّامه طباطبائى و حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد: چون فصل تابستان بود و حوزه تعطیل بود، لهذا بسیارى از أعاظم و فضلاء در حوزه نبودند؛ ولى بعضاً اطّلاع پیدا نموده به دیدنشان مىآمدند. حضرت استاذنا العلّامه حاج سیّد محمّد حسین طباطبائى نَوّر اللهُ مرقدَه مسافرت ننموده و در قم بودند. بنده خدمت آقا عرض کردم: میل دارید ایشان را اطّلاع دهم تا به دیدار شما بیایند؟! فرمودند: میل به حدّ کمال است، ولى ما خدمتشان میرسیم نه اینکه ایشان تشریف بیاورند. فلهذا حقیر از حضرت استاد وقت گرفتم. در حدود دو ساعت به ظهر مانده خدمتشان شرفیاب شدیم. پس از سلام و معانقه و احوالپرسى و پذیرائى، در حدود یک ساعت مجلس به طول انجامید، که سخنى و گفتارى ردّ و بدل نشد و هر دو بزرگوار ساکت و صامت بودند. البتّه این به حسب ظاهر امر بود؛ امّا آنچه از گفتار در باطنشان ردّ و بدل مىشد، و آنچه از تماشاى سیما و چهره همدیگر برداشت مىنمودند، حقائقى است که از سطح افکار و علوم ما خارج، و جز خداوند متعال و رسول او و اولیاى به حقّ او کسى از آن مطّلع نمىباشد. وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ و وَ الْمُؤْمِنُونَ. و بگو اى پیامبر! هر کارى را که میخواهید انجام دهید! بزودى خداوند و رسول او و مؤمنین، آن عمل را مىبینند!» (روح مجرد، ص284)
بارها گفتهایم که قصّههای عرفا قالبهایی تکراری و کلیشهای دارند که طرح کلّی این ملاقات نیز از آن جمله است؛ مثلاً آن را مقایسه کنید با داستان ملاقات اوحدالدین شاهدباز و نجم الدین دایه (مناقب اوحدالدین، صص38 و 39) که در تصویر زیر آمده است:
درباره این سایت